که توده فیبری بازیابی شده در معرض فعالیت کاردینگ قرار می¬گیرد، می¬تواند شاخص بهتری از اهمیت Q2 نسبت به Pf باشد. بر اساس این عبارت، Np با افزایش K در اثر افزایش سرعت دافر، کاهش می¬یابد. شکل 7، نشان می¬دهد که برای آهنگ تولید ثابت ،اگر NP با سرعت دافر کاهش یابد، کیفیت شبکه افزایش می¬یابد حتی اگر بار استوانه کاهش یابد و تعداد دندانه¬های استوانه نسبت به فیبر بالا باشد. دو پارامتر آخر معمولاً به عنوان شاخص کاردینگ خوب در نظر گرفته می¬شوند. شکل 8، اثر افزایش سرعت دافر و تعداد فتیله را بر کیفیت شبکه نشان می¬دهد و یک روند سازگار وجود دارد که نشان می¬دهد آهنگ تولیدی که به جای سرعت دافر، با افزایش تعداد فتیله افزایش می¬یابد، کیفیت شبکه بهتری ایجاد می¬کند. با توجه به بی¬نظمی فتیله، پژوهشگران متعددی [51، 52، 53، 54، 55، 56، 26، 33، 28، 6، 47، 57] مطالعات نظری و تجربی را گزارش کردند که نشان می¬داد افزایش لایه بازچرخشی Q2، بی¬نظمی کوتاه¬مدت را کاهش می¬دهد.
بیشتر بخوانید: هماهنگی با در نظر گرفتن موارد خاص در حلقه ها
کاراسف [43] تلاش کرد که به صورت تجربی، اهمیت Q2 را با حذف آن در طول کاردینگ با استفاده از استخراج¬کننده مکشی نشان دهد. دریافته شد که بدون Q2، بخش عظیمی از توده فیبری منتقل شده از تیکرین در دندانه خالی نوار اره¬ای سیلندر تعبیه می¬شود. تتنها توده¬های بزرگ¬تر و گروه¬های فیبرهای مجزا در معرض کاردینگ و شانه¬زنی قرار می¬گیرند. بنابراین، شانس بیشتری برای حذف گروه های کوچک فیبرهای درهم¬تنیده در دافر وجود دارد.
در نتیجه، Q2 به صورت پشتیبانی برای لایه¬های جدید توده فیبری عمل می-کند که از تیکرین منتقل شده¬اند و توده فیبری جدید را در نوک دندانه سیم استوانه¬ای نگاه می¬دارد و در نتیجه تعامل توده¬های فیبری را با نوار سیلندر و فلت¬ها افزایش می¬دهد. با این وجود، این ایده تفسیر مکانیسمی را که تحت آن، فیبرها لایه بازچرخشی را ترک می¬کنند تا بخشی از شبکه دافر Q1 را شکل دهند، تسهیل نمی¬کند [27، 12، 26]. گوپتا و همکارانش [2] پیشنهاد کردند که سیلندر گردان می¬تواند به صورت یک سانتریفیوژ بزرگ در نظر گرفته شود که سبب می¬شود فیبرها، ناخالصیها و بخش¬های دانه به پیرامون سیلندر بروند و در نتیجه با نوار فلت و سپس با دندانه دافر تماس پیدا کنند. با این وجود، هیچگونه اثبات تجربی از این فرضیه گزارش نشده است.