برهم کنش سیلندر دافر
برهم¬¬کنش سیلندر/دافر
وارگا [10] گزارش کرد که فعالیت انتقال توده فیبری به دافر، مشابه انتقال در ورودی به ناحیه فلت¬ها – استوانه است. نواحی بالا و پایین خط در نزدیک¬ترین مسیر سیلندر به دافر (یعنی خط تنظیمات) برای مکانیسم انتقال توده فیبری و ضریب انتقال K اهمیت دارند. دو ناحیه را می¬توان قوس¬های هماهنگ بالا و پایین یا نواحی بالا و پایین نامید. سیمپسون [33] ادعا کرد که انتقال در هر دو ناحیه رخ می¬دهد و اینکه ناحیه خاصی که انتقال در حقیقت در آن رخ می¬دهد، بر پیکربندی فیبر و سطح نپ در شبکه کارد تاثیر می-گذارد، اگرچه فعالیت سلیندر – فلت¬ها، در کاهش نپ بسیار مهم است.
بیشتر بخونید: حفاظت حلقه
اینکه انتقال در کدام ناحیه رخ دهد، به نسبت سرعت سطحی سیلندر-دافر C/D بستگی دارد. برای C/Dهای بالا، انتقال در ناحیه بالا رخ می¬دهد و منجر به تعداد بیشتر فیبرهای قلاب شده در انتها به فیبرهای قلاب شده از ابتدا و سطح نپ پایین می¬شود. حالت معکوس زمانی رخ می¬دهد که انتقال در به علت C/Dهای کمتر در ناحیه انتهایی صورت گیرد. با این وجود، سیمپسون نمی¬گوید که در انتقال از یک ناحیه به ناحیه دیگر چه تغییراتی در C/D رخ می¬¬دهد. اگرچه ارجاعی به نویسندگان دیگری داده می¬شود که مکانیسمی را برای انتقال فیبر در ناحیه بالا گزارش کرده¬اند ،هیچ مکانیسم یا شواهد تجربی ارائه نمی¬شود تا از ایده انتقال فیبر در ناحیه پایین پشتیبانی کند.
لابر و والفورست [34] باسنجی لیزری دوپلر و تصویربرداری سینمایی سرعت بالا را برای مطالعه رفتار فیبر در ناحیه پایین یعنی تا 110 میلی¬متر زیر خط تنظیمات به کار بردند. یافته¬های آنها هیچ شاهدی مبنی بر انتقال فیبر در ناحیه پایین را نشان نداد.
از زمان کار مورتون و سامرز در سال 1949 [35] محققان دیگر ثابت کردند که مقادیر ارائه شده در جدول 1 برای پنج کلاس پیکربندی فیبر مشاهده شده در فتیله¬ها هستند. شایان ذکر است که طول¬های قلاب شده برای قلاب¬های سر نسبت به قلاب¬های انتهایی بیشتر بودند. اگرچه، کشش تقویمی را برای تغییر نسبت به کار برد، گوش و بادوری [36] نشان دادند که روش حذف وب از دافر، تحت تاثیر تمایل هیچ رده¬ای از پیکربندی نیست. این مکانیسم انتقالی است که به مسئول اصلی وجود فیبرهای شکل¬دار در فتیله است.