در مدیریت سایه کلیه کارکنان دشمنانی تلقی می شوند که اگر شرایط برای آنها مناسب شود درصدد احقاق حقوق تضیع شده خود برخواهند آمد. روی این اصل مدیریت سایه همیشه درصدد چشم و گوش گذاری است تا کلیه فعل وانفعلات کارکنان خود را زیر ذره بین داشته باشد. و از آگاه شدن کارکنان جلوگیری میکند. چون اگاهی کارکنان با نابودی آنها رابطه مستقیم دارد. دراین سبک اعمال مدیریت است که دانایی جرم تلقی می شود. و فرد یا افراد دانا و فهیم باید تاوان پس بدهند. این تئوری تقربیا مقابل تئوری مدیریت کیفیت جامع است که دربعضی سازمان ها تا 30% سرانه منابع مالی خود را صرف رشد مهارتهای تخصصی و فکری کارکنان خود می کنند.
گــــروههای سیاسی ـ احـــزاب سیاسی، گـــروههای غیر رسمی
گـــروههای سیاسی رسمــــی
مثل احزاب و تشکل های رسمی همه به نوعی در به وجود آوردن مدیریت های سایه تلاش می کنند و سعی دارند. فرد یا افرادی را بر کرسی قدرت بنشانند که در ظاهر مدیر سیستم باشد ولی در عمل جهت گیری آنها درجهت تحقق اهداف حزبی و تشکیلاتی آنان باشد. در سبک مدیریت سایه هر تصمیمی مدیر سازمان اتخاذ می کند. مصالح حزبی و تشکیلاتی از نظر او پنهان نمی ماند. وحتی بعضی مواقع در نشست ها و کنکره ها براساس اهداف حزبی اهداف سازمان ها را نیز برای مدیران خود تعیین می کنند. ومدیران ناگزیرنند فقط تصمیمات حزب و تشکیلات را اجرا کنند. نه مصالح مردم و منافع کارکنان و سازمان، را که در دراز مدت اهداف سازمان و حزب دچار گرانباری و شکاف می شود که حاصل آن شکست در اهداف سازمان و حزب است که نتایج تلخ آنرا باید مردم آن دیار تحمل کنند.
گــــروههای غیـــر رسمـــی ( آشکارو نهان)
در محافل شب نشینی و مجالس گروهی تصمیم می گیرند و تصمیمات خود را به مدیر دست نشانده خود امریه می کنند و مدیر دست نشانده ناگزیر به انجام تصمیمات گرفته شده است. مدیر کوچکترین قدرت انعطاف و خلاقیت ندارد. اوهمچون یک مهره در دست کسانی است که ظاهرا حضور ندارند ولی اوامر آنها موبه مو در سازمان اجرا می شود. ادامه این روند باعث گسست اعتماد و مشروعیت بین کارکنان و مدیریت مجازی می شود که حاصل آن انحطات سازمانی و کلیه منابع آن است.
پمپ وکیوم آبی ایرانی